ناسیونالیسم در کشورهای شرقی
 
چکیده:
ملت گرایی نژادی طبقات حاکم در جوامع شرقی، گذشته «پرافتخار» خود را در تاریخ شاهان و شرح فتوحات نظامی و اسارت اقوام دیگر می بیند درحالیکه ملت گرایی طبقات محروم هویت خود را در نهضتهای ضد ستم که در طول تاریخ در سرزمینهای شرقی جریان داشته می یابد.
 
تعداد کلمات: 1215 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: شاپور رواسانی
 
ملت گرایی (ناسیونالیسم) نظریه ایست سیاسی با اثرات اقتصادی و فرهنگی که در اروپای غربی بر اثر پیدایش شیوه تولید سرمایه داری ظاهر گردید. ناسیونالیسم در کشورهای سرمایه داری همراه با توسعه استعمار سرمایه داری به سوی راست کشیده شد و از شعارهایی چون آزادی، برابری، برادری و صیانت از حقوق بشر جدا گردید و براساس فرضیه های نژادی، ایدئولوژی راهنمای استعمار سرمایه داری شد. پایگاه اجتماعی ناسیونالیسم در این کشورها طبقه سرمایه داری ملی استثمارگر و استعمارگر بود (و هست). ملت گرایی در مستعمرات هم مانند ملت گرایی در کشورهای سرمایه داری استعماری نظریه ایست سیاسی با ابعاد و اثرات فرهنگی و اقتصادی. اما در جوامع مستعمراتی با دو نوع ملت گرایی که از نظر بافت و محتوای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کاملا با یکدیگر مغایر و متفاوتند و در تضادی آشتی ناپذیر قرار دارند سر و کار داریم: یکی ملت گرایی طبقات حاکم و استثمارکننده و دیگری ملت گرایی طبقات محروم و استثمار شونده.
ملت گرایی نژادی طبقات حاکم در جوامع شرقی، گذشته «پرافتخار» خود را در تاریخ شاهان و شرح فتوحات نظامی و اسارت اقوام دیگر می بیند درحالیکه ملت گرایی طبقات محروم هویت خود را در نهضتهای ضد ستم که در طول تاریخ در سرزمینهای شرقی جریان داشته می یابد.
ملت گرایی طبقات حاکم بر فرضیه های نژادی استوار است. این ملت گرایی متجاوز است و مدعی برتری نژادی و فرهنگی بر سایر اقوام؛ اما در همان حال، حاضر است برای حفظ امتیازات مادی طبقاتی خود بر ضد قومی که بدان تعلق دارد با استعمارگران و متجاوزان خارجی همکاری کند و حتی در خدمت آنها قرار گیرد. اما ملت گرایی طبقات محروم ربطی به فرضیه های نژادی ندارد و در مستعمرات تحت شرایط سلطه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی استعمار سرمایه داری با خواست آزادی از فقر و ستم طبقات محروم و استثمار شونده در هم می آمیزد، به چپ کشیده می شود، مدافع و خواستار رهایی از سلطه استثمارگران داخلی و استعمارگران خارجی است. در این ملت گرایی مبارزه طبقاتی و مبارزه با استعمار طبقات محروم یک وحدت را می سازد. ملت گرایی طبقات محروم در جوامع شرقی ادعای برتری بر اقوام دیگر را ندارد.

ملت گرایی نژادی طبقات حاکم در جوامع شرقی، گذشته «پرافتخار» خود را در تاریخ شاهان و شرح فتوحات نظامی و اسارت اقوام دیگر می بیند درحالیکه ملت گرایی طبقات محروم هویت خود را در نهضتهای ضد ستم که در طول تاریخ در سرزمینهای شرقی جریان داشته می یابد.

در جوامع شرقی، دو طبقه متخاصم با دو هویت تاریخی و فرهنگی یکسره متمایز و متضاد در مقابل یکدیگر قرار داشته و دارند. سخن ما در نوشته حاضر متوجه مسئله ملت گرایی نژادی، مهاجم و متجاوز طبقات حاکم و اثرات شوم آن در جوامع شرقی است نه ملت گرایی ضد ستم طبقات محکوم در این جوامع. شاید این اشاره کافی باشد که آنچه درباره نهضتهای ضد ستم توده های وسیع و محروم اقوام شرقی در برابر سلاطین، حکام و خلفای جابر و طبقات استثمارکننده در همه سرزمینهای جامعه بزرگ شرق چه در دوران باستان و چه در دوران اسلامی انتشار یافته، به طور عمده مطالبی است که به استناد کتیبه های سلاطین یا نقل قول از وزیران و وابستگان خانواده های حکومتگر که خود در استثمار و غارت اموال مردم و بدین علت در سرکوبی نهضتهای ضد ستم اقوام شرقی شرکت داشته اند، به وسیله تاریخ نویسان مزدور و مداح ستم، تهیه و توزیع شده است.

   بیشتر بخوانید :  اقتصاد بی فرهنگ و فرهنگ بی اقتصاد

این نکته که چنین اسناد تاریخی»، تحریف شده، سرشار از کینه طبقاتی حاکمان نسبت به مردم محروم و معترض و لذا عاری از ارزش علمی و تاریخی است، روشن است؛ اما هنوز هم طبقات حاکم و ملت گرایان نژادی در همه سرزمینهای شرقی دست از تبلیغ علیه نهضتهای ضد ستم دوران پیش از آغاز سلطه استعمار سرمایه داری، تحریف تاریخ و دشمنی با ملت گرایی ضد استعماری و ضد استثماری برنداشته اند. این نکات را می توان در یک بررسی تاریخی آشکارا نشان داد و اثبات کرد، تاریخ ملت گرایی ضد استعماری و ضد استثماری طبقات محروم اقوام شرقی نیز سخت از جانب طبقات حاکم وابسته به استعمار تحریف شده و می شود.

مهمترین شیوه فرهنگی - سیاسی استعمارگران برای تجزیه اجتماعی جوامع مستعمراتی چه در درون این جوامع و چه در رابطه با دیگر جوامع مستعمراتی اشاعه نظریات نژادپرستی است. هنوز بسیاری از محافل روشنفکری در جوامع شرقی ادعا می کنند که مردم جهان از نژادهای مختلفند و گویا با مقایسه رنگ پوست، کوتاهی یا بلندی پیشانی، طول بینی و شکل جمجمه و نکاتی از این قبیل می توان نژاد برتر را از نژادهای دیگر تشخیص داد و گویا مشخصات ظاهری و جسمی، رابطه ای دقیق و مستقیم با هوش و ذکاوت انسانها و فرهنگ جماعات دارد.
این نکته که چنین اسناد تاریخی»، تحریف شده، سرشار از کینه طبقاتی حاکمان نسبت به مردم محروم و معترض و لذا عاری از ارزش علمی و تاریخی است، روشن است؛ اما هنوز هم طبقات حاکم و ملت گرایان نژادی در همه سرزمینهای شرقی دست از تبلیغ علیه نهضتهای ضد ستم دوران پیش از آغاز سلطه استعمار سرمایه داری، تحریف تاریخ و دشمنی با ملت گرایی ضد استعماری و ضد استثماری برنداشته اند. این نکات را می توان در یک بررسی تاریخی آشکارا نشان داد و اثبات کرد، تاریخ ملت گرایی ضد استعماری و ضد استثماری طبقات محروم اقوام شرقی نیز سخت از جانب طبقات حاکم وابسته به استعمار تحریف شده و می شود.

براساس چنین نظریاتی که بی اساس بودن آنها بارها مؤکدأ به اثبات رسیده و فاقد ارزش علمی است، برای هر یک از «نژادها» در سرزمینهای شرقی «موطن اولیه» و آبا و اجداد «اولیه» فرض شده و گفته می شود که اقوام ساکن سرزمینهای شرقی با یکدیگر از همان دوران باستان، اختلاف آشتی ناپذیر داشته اند و هنوز هم دشمن یکدیگرند و چون چنین خصومتی دارای ریشه های نژادی است ناگزیر برای همیشه ادامه خواهد یافت.

در سرزمینهایی از جامعه بزرگ شرق از شمال آفریقا تا بنگلادش و از آسیای مرکزی تا اقیانوس هند (جامعه بزرگ شرق. تهران. بهار ۱۳۷۰) در مواردی که مشخصات جسمی برای تجزیه این جوامع مستعمراتی و ادامه منازعات نژادی کارساز نبوده، سالهاست به این بحث بی حاصل و بی پایان دامن زده می شود که فرهنگ کدام کشور شرقی بالاتر است. شخصیتهای فرهنگی و علمی دوره های تاریخ شرق در کدام یک از شهرها یا روستاهای سرزمینهای شرقی متولد شده اند، این شهرها و روستاها در قرون گذشته بخشی از کدام کشور محسوب می شده و امروزه از کدام کشور است. با تغییر مرزهای سیاسی، اداری و نظامی در حال حاضر این شخصیتها را جزو مفاخر کدام قوم یا «نژاد» باید دانست و... بحث بر سر این است که کدام یک از اقوام شرقی یا «نژاد»ها به تنهایی در دوران باستان «مشعلدار فرهنگ جهان» بوده است؛ بی آنکه به این حقیقت تاریخی قابل اثبات توجه شود که فرهنگ شرق در همان دوران باستان و از همان دوران باستان یک فرهنگ مرکب بوده و تمام اقوام شرقی در ترکیب، رشد و تکامل و توسعه آن، شریک و سهیم بوده اند و در این روند چند هزار ساله تاریخی، قومی را بر قومی دیگر مزیتی و برتری نیست و در شرق فرهنگ قومی «خالص» نداشته و نداریم. چنین تفاخر و غروری محدود به یک قوم و گروه در جامعه بزرگ شرق نیست و در ملت گرایی نژادی، طبقات حاکم در همه جوامع شرقی شریک و سهیم اند.

تحت نفوذ چنین تبلیغات و تلقیناتی که سالها سابقه دارد، هر یک از اقوام شرقی خود را «مرکز» و دیگر اقوام را «پیرامون» می داند و اگر هم در مواردی سخن از اتحاد و همبستگی اقوام شرقی به میان می آید، سخنگویان و چاوشی خوانان هر قوم بر «مرکزیت» و بر این اساس بر «رهبری» خود اصرار می ورزند و خواستار آنند که دیگر اقوام به «مام وطن» که از هم گسیخته بپیوندند و حوزه حکومت یک قوم خاص (و در حقیقت یک طبقه حاکم معین) تا مرزهایی که براساس فرضیه های سست یا داستانها و افسانه ها تعیین شده توسعه یابد.

ادامه دارد..
 
منبع:
مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی(مجموعه مقالات سیاسی- اقتصادی) ، شاپور رواسانی ، طهران: امیر کبیر، چاپ اول (1386)

   بیشتر بخوانید :
  اقتصاد مقاومتی در برابر تحریم اقتصادی
  مختصات اقتصاد مقاومتی
  ویژه نامه اقتصاد اسلامی